|
وبلاگ شخصی
|

با بچه های گروه محلی روستا در یک برنامه پاکسازی عمومی مشارکت کردم البته داستان این است که یک گروهی در روستای چولاب وجود دارد به اسم دوستداران چولاب که فعالیتش همیاری و کمک به توسعه روستاست این گروه توسط جوانان روستا تشکیل شده و من هم عضوی از این گروه هستم (البته سابقاً تسهیلگرش هم بودم اما الان گروه چنان توانمند شده که نیازی به حضورم به عنوان تسهیلگر نیست و صرفاً یکی از اعضای گروه هستم چون این گروه در روستای خودم هست، خب باید یک زمانی گروه را گذاشت و راها کرد تا خودش پیش برود، به قول سعدی: رها کن تا بیفتد ناتوانی)

یک گروه مشابه هم به نام دوستداران آلیان در منطقه آلیان فومن در دل جنگلهایی هیرکانی وجود دارد که فعالیتش کمک به توسعه روستا هست . حالا این دو روستا هشتادو پنج کیلو متر با هم فاصله دارند. گروه آن روستا را به واسطه تسهیلگرش که یکی از دوستانم می باشد دورا دور مشناختم و چندین سفر هم به آنچا داشتم ،بهارش بسیار زیباست و قطعه ای از بهشت است. قرار بود جمعه برنامه پاکسازی روستا داشته باشند و از گروه ما هم دعوت کردند که در برنامه شان شرکت کنیم، فاصله دو روستا بسیار دور و حدود هشتاد و پنج کیلیومتر بود اما درک مشترک از فعالیت مشترک که فاصله نمی شناسد بچه های گروه با هزینه شخصی خود به روستای آلیان آمدند و در این برنامه شرکت کردند. برنامه بسیار پر انرژی بود. حضور کودکان در این برنامه پر رنگ بود. اهیمت این برنامه ها این است که از هم آموختن در آن تمرین میشود کودکان از بزرگسالان یاد میگیرند و بزرگسالان از کودکان و این فرآییند تمرینی است که به مرور به بهبود او ضاع کمک میکند.. معمولاً این برنامه ها توسط خود مردم و گروه محلی طراحی و اجرا میشود و مردم نسبت به برنامه ای که طراحی و اجرا کرده اند احساس مالکیت دارند.

کمی کنار رودخاه نشستم و به جریان آب گوش دادم رودخانه های جوان تر پر شور ترند آوایشان از جنجره های تازه تر آب بر میخیزد چون تازه متولد شده اند و طبیعی است که اینچنین با شوق برقصند. اما همین رودخانه کمی پایین تر که برود و جویبارهایی به او بپیوندد بزرگتر بشود دیگر آن شور شوق قبل را ندارد، مثل سابق زلال نیست میدانی رودخانه وقتی بزگ بشود فقط آب و جویبار به او نمی پیوندد تیرگی ها و بوها و نا خالصی های دیگری هم درونش وارد میشود و بیشترش را هم ما آدمها درونش میریزیم و کاری میکنیم که بعضی از وردخانه ها تا به دریا نرسیده مفهوم رودخانگی خودش را از دست بدهد تبدیل بشود به یک آبراهی با انبوهی از جریانات نامطلوب که ما اسمش را گذاشته ایم فاضلاب...

بعد از برنامه جمع شدیم کنار یک مغازه و چای و شیرنی خوردیم. این پدر بزرگ و مادر بزرگ زنده دل را دیدم که عشقشان را با هم بودن داشتند به رخ ماهایی میکشیدند که در تلاش بودیم بفهمیم عشق چیست!

بعد از پایان برنامه یکی از دوستان را که اهل سقالکسار بود سوار کردیم وبه سمت این روستا حرکت کردیم روستای بسیار زیباییست که در جنوب رشت قرار گرفته سد خاکی طبیعی اش در میان جنگلهای هیرکانی جاذبه بسیار زیبایی به وجود آورده و انبوهی از مسافران از اقصی نقاط کشور به این روستا میآیند و یکی از روستاهای هدف گردشگری است. در وردی محوطه گردشگری دریاچه کیسوکی وجود دارد که از مسافران عوارض دریافت میکند و یک کیسه پلاستکی نیز به آن ها میدهد در صورتی که مسافر کیسه را پر زباله کرده و بازگرداند از عوارضی که پرداخت کرده مبلغی کسر خواهد شد. در دریاچه اکوی صدای خوردن تبر ر تنه درختان اطراف شنیده میشده، تسهیلگر روستا برایمان تعریف کرد که مسافرها برای روشن کرده آتش به جان درختان اطراف دریچه افتادند و این صداها همه حاصل بریدن درختان اطراف دریاچه برای استفاده به عنوان هیزم است. گروه ما نیز از تچربیات خودش و فعالیت هایش برایشان تعریف کرد که ما هم یک جنگلی درایم در آتش سوزی از بین رفت و تلاش کردیم با برگزاری برنامه های مختلف مثل درختکاری علاقه مردم را به جنگل بیشتر کنیم و خب همیشه باید به دنبال راهکارها باشیم برای حل مساله ها


در بازگشت به روستای کیسم رفتیم که جدیداً یک پارک روستایی در آن احداث شده ابزارهای ورزش و سرگرمی در یک محیط آرام خود نمایی میکرد و یک خانه بومی به صورت نمادین در کنار آن ساخته شده بود که جلوه خوبی داشت.
خوب است تمایزاتی بین پارک های شهری و روستایی وجود داشته باشد. امروز با بچه ها بسیار درباره مفاهیم توسعه روستایی صحبت کردیم به همین دلیل یک روز توسعه محور داشتیم.