|
وبلاگ شخصی
|

این روزها آرام آرمم ، و آرامشم را مدیون درگیر نشدن در بسیاری از مسایل غیر ضروری میدانم و نماندن در چالش ها و بحران ها، همانطور که از مادرم رود آموختم که باید عبور کرد و گذشت.
زندگی در روستا موهبتی بزرگ است که این روزها دارم از آن بهرمند میشوند و دلم نمیخواهد که هیچ آدم شلوغ و پر مدعایی آرامشم را برهم بریزد(خب روزهایب بود که درگیر چنین آدمهایی بودم) ، به همین دلیل سعی کردم روابطم را با آدمهایی که تخصصشان برهم ریختن آرامش دیگران است محدود کنم.
صبح زود برای رسیدگی به باغ و حیوانات مزرعه از خواب بیدار میشوم و تا شب مشغول کارهایم هستم، سر به زیر و کم آزار شده ام و خر شب بعد از مرور اخبار اگر وقتی ماند چند صفحه از کتاب "مارکوی رومی" را میخوانم و به خواب میروم .