زمرد سفیدرود | اسفند ۱۳۹۰
وبلاگ شخصی
موزه میراث روستایی گیلان اولین اکو موزه ای است که در رابطه با معرفی تاریخچه و نوع فرهنگ و زندگی مردم در فضای باز ایجاد شده است . در این موزه معیشت ، کار ، مسکن ، صنایع دستی و انواع فضاهایی که در یک حوزه خانوادگی وجود دارد بازسازی و به نمایش در آمده است.....

ادامه مطلب
+ تاریخ | دوشنبه بیست و دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۹ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

من دوسال پیش مطالعاتی  پیرامون فرهنگ و تاریخ گیلان داشتم که هدفمند نبود صرفاً برای مطالعه این کتاب هارو میخوندم و قصد داشتم یک رمان بنویسم که یک رویداد در زندگیم  نوشتن این رمان رو برایم نا ممکن ساخت...


برچسب‌ها:
درباره پخش مستندی درباره من و پیرمردان گیله مرد در
ادامه مطلب
+ تاریخ | یکشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۱۰ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

کولیف چیست؟

کولیف نوعی مار است  که در رشت به ان کروف نیز گفته میشود با فلسی سخت و رنگی سیاه تا قهوه روشن وبه اندازه نیم متر دیده شده  این مار بسیار بی ازار بوده ودارای نیش نمی باشد وحتی گاز نمیگیرد بدن سراسر فلس دارش  تحرکش را کم میکند این مار کر ولال است مردم محلی بر این با ورند اگر کسی به بالا درختی برود و درون لانه پرنده ای را ببیند کولیف  ان پرنده و جوجه هایش را خواهد خورد این مار هم گیاه خوار است هم گوشت خوار در فصل بهار از سوراخش بیرون می اید و شروع به خوردن دانه های باقلی میکند  گاهی هم جوجه های خانگی را میخورد

در گذشته  نگارنده به یاد دارم به دلیل بی ازار بودن بیش از حد این مار یکی از اسباب های بازی بچه های کوچه مان  بود! همان نسلی که  لاستیک بازی میکردند  مارمولک میگرفتند ان زمان هر بچه کوچکی با گرفتن دم این مار قدرت و شجاعت خود را در گرفتن مار!! به رخ دیگران میکشید ،

در عکس بالا این مار را  در بین شاخه های تمشکزار مشاهده میکنید

عکس از خودم

 

+ تاریخ | شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۱۱ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

این عکسو من کنار سفیدرود گرفتم نمیدونم این دمپایی رو اب از کجا اورده اما سوژه خوبی برای عکس بود  که از یک زاویه خاص گرفتمش

پی نوشت:ماهیگیران  پیر این حوالی برای دخترکی اشک میریزند ...دخترکی که اب او را با خود برد....

+ تاریخ | شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۱۱ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

کوتم الا چیقی است که کشاورزان گیلان  بر روی درخت میساختند  تا از مزرعه خود مراقبت کنند علت بر بلندی ساختن ان از دیر باز این بود که کشاورزان از حمله گراز در امان باشند فلسفه بلندی خانه های روستایی نیز چنین است

کشاورزان  برنج  برای استراحت همچنین  نگهبانی و ابیاری شبانه کوتم میساختند در عکس بالا یک کوتم را بر فراز درختان مشاهده میکنید ،این الچیق زیبای درختی هم اکنون  به کلی تخریب شده اما خاطرات روزها و شبهایی که روی ان گذراندم هنوز در ذهنم است

عکس:از خودم

+ تاریخ | پنجشنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۱۱ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

غروب های طلایی سواحل سفیدرود روستای چولاب

عکس از خودم این عکسو یه غروب  زیبا و خاطره انگیز گرفتم

+ تاریخ | سه شنبه شانزدهم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۸ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

اینجا ما با سگها گربه های زیادی سرو کار داریم  گاهی از رفتارشون  خیلی تعجب میکنیم مثالاً نمونه اش تصاویر زیره اولی  توله سگیه که  عاشق  بچه گربه هاست این عکسو پسر عموم ارمین سواری گرفته  با کیفیتHDاما چون اپ نمیشد سبکش  کردم این سگه حالا المانه  یکی از دوستان بردش المان واسش شناسنامه گرفته

 

دومی هم  سگ خودمونه این  عکسو دو سال پیش  گرفتم وقتی از مهمونی برگشتیم دیدم یه صدای  عجیبی از طرف باغ میاد  سگه  بیچاره سرشو کرده بود تو  دبه مردیم سرشو بیاریم بیرون!!

این عکسو هم من گرفتم...چولاب -کوچه ازادی- مرگ غورباغه وسط جاده

 

+ تاریخ | دوشنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۷ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

عکاس:خودم

درباره عکس:مردی در حال ماهیگیری در قایق مکان عکس در روستای رشت اباد می باشد

+ تاریخ | یکشنبه چهاردهم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۸ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

مراسم بردن برم چولاب

یکی از ایئن هایی سنتی  مراسم ازدواج در گیلان جشن بَرم است که در مناطق مختلف با نامهای  مختلف محلی مانند بَرم و مُوجما بَری نام برده میشود

در روستایی چولاب  یک هفته یا 5 روز مانده به عروسی اطرافیان خانواده داماد و اغلب نیز خانواده عروس سینی مسی بزرگی را که موجُما نامیده میشود  پراز برنج کرده واغلامی  چون سیب زمینی و پیاز روغن گوشت تخم مرغ ،لپه،الو...در برنج داخل سینی فرو میکنند و شاخه  بلندی سه تا چهار متر درخت را بریده ودو مترونیم پارچه را دور ان می پیچند نوک شاخه ها را با میوه هایی  تزئین میکنند  سپس  یک نفر سینی موجما  را بر سر میگذارد و یکی از بچه ها  چوب بَرم را بلند میکند و جمعیتی با شادی و دست زنان  به سمت خانه داماد حرکت میکنند وقتی به خانه داماد رسیدند مادر داماد به استقبالشان میرود و بَرم ها را از بچه ها میگیرد و اسکناس تازه ای به انها میدهد اما اسکناس های نو را در دهان  شخصی که سینی به سر گذاشته وتا خانه داماد اورده است مسگذارد!

در ان روز در خانه داماد جشن دست و رقص است و شاخه های برم همچو درفش های رنگارنگ از روی دستک ایوان یا دولاب اویزان میکنند  این مراسم در گذشته به نوعی همیاری به خانواده  داماد بوده اما هم اکنون به صورت نمادین و به عنوان یک ائین سنتی و بومی برگزار میشود در عکس بالا مراسم بردن برم از خانه ما را مشاهده میکنید خانواده هایی که در روستا های گیلان چنین مراسمی را برگزار میکنند بسیار کم بوده و گمان میرود این  رسم  در اینده به فراموشی  سپرده شود

بهزادسواری چولابی

+ تاریخ | یکشنبه چهاردهم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۶ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

سر انجام فیلم جدایی سیمین از نادر برنده اسکاربهترین فیلم های خارجی شد و موجب خوشحالی بسیاری از ایرانیان سراسر جهان گردید

چطور یک جدایی توانست این همه شادی و شور وغرور وسرافرازی به پا کند خود جای تحلیلی جدا گانه دارد اما انچه در متن این فیلم مورد بحث است بحث جداییست و جدایی هرگز زیبا نمیتواند باشد اما گاهی جدایی یک زندانی با زندان بانش زیباست و اینجاست که  جدایی زیبا میشود انچه موجب توجه محافل خارجی به این فیلم شد  بیشتر این دلیل بود که افکار عمومی دنیا نسبت به رفتار اجتماعی مردم  ایران کنجکاو است و اینکه میخواهند در لابه لای فیلم به دنبال تماشای ایران از درون باشند اما به هر حال اسکار گرفتن این فیلم توانست موفقیتی دیگر را برای مردم سر افراز ایران رغم زند و موجی از شادی و شور را به همراه داشته باشد

دانلود ویدیوی اسکار گرفتن اصغر فرهادی

+ تاریخ | شنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۱۰ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

م

بعضی روزها رو این صندلی میشینم و باغو تماشا میکنم  واقعاً عطر گلها دل ادمو نوازش میده

+ تاریخ | جمعه دوازدهم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۸ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

حدود سه سال پیش یکی از دوستان  ماجرایی برایم تعریف کرد که برایم خیلی جالب بود وقتی برای کاری به رشت رفته بودم  سری به دوستانم زدم  و این ماجرا را یاد اوری کردم  تصمیم گرفته شد به انجا برویم تا از نزدیک با این گیله مرد عاشق دیدا ری داشته باشم ...

ماجرا چه بود؟

در بسیاری از مناطق شهر رشت بخصوص اطرافش که امروز محلات و مناطق شهری را تشکیل میدهد  در گذشته شالیزارهایی سرسبز برنج بوده  که رودخانه ای با ابی زلال  از ان میگذشته  اما با توسعه شهر این مناطق تبدیل به محلات مسکونی شده و ان رودخانه با ماهیانش سالهاست مرده  و به ابرو فاضل اب تبدیل شد...

اما در این میان گیله مرد عاشقی بود که نتوانست  بدون بوی برنج شالیزارش زندگی کند او عاشق مزارع خود بود چگونه میتوانست دوری مزارعش را تحمل کند....

پس میبایست او هم مثل همه مردمان ان نواحی باید تسلیم توسعه شهر میشد چطور میتوانست در شهر مزرعه بگیرد...روزها ماها سالها سپری میشد اما گیله مرد هر وقت دلش تنگ میشد از وقتی مزرعه اش را از دست داد  هر بهار به پایین شهر میرفت و لب مرز مزارع پایین شهر مینشست  تا بوی شالیزار یک سال به عمرش بیفزاید اما سال به سال شهر توسعه پیدا میکرد دیگر، ان مزارع پایین شهر هم نابود شده بود  بنابرگیله مرد داستان ما تصمیم گرفت  مزرعه کوچکی  در خانه اش بگیرد و بوی شالیزار را خاطرات ان روزهارا که وقتی  با پدر و مادرش لب مزرعه مینشستند و غذا میخوردند و میخندیدند با خود داشته باشد ...در عکس بالا تصویرگیله مرد عاش را با من میبینید و در تصویر پایین مزرعه اش را...

من  در این دیدار کوتاه شور وعشق جوانی را در چشمان این پدر میدیدم  و سخت در اندیشه بودم  در اندیشه عشقی که در سینه اوست ...عشق به شالیزارش..

 

پی نوشت:عکسا از موبایله واسه همین کیفیتش کمه(دـخ)ممنون که اپ کردی واسم!

 


برچسب‌ها:
نود سال عشق به شالیزار
+ تاریخ | جمعه دوازدهم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۶ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

امروز روزی بود که حالم عالی بود  دلیلش هم مشخصه  و قتی پامو گذاشتم زمین یه نفس  عمیق کشیدم وایییی چه بویییی عطرگل گلهای وحشی گلهایی سفید درخت الوچه  تمام باغ پر از عطرگل بود تمام جوانه ها گل شده بودومن در بهار بودم دیگه اینجا خبری از زمستون نیست حالابهار اومده کاری به تقویم وتاریخ نداریم  چون گلها تاریخ و تقویم رو بهتر از ما میدونن  دویدم به سمت تپه هایی که روش گلهایی بنفشه میروید گلهایی پیاز گلهای زرد میخک وحشی ... وقتی بنفشه هارو حاشیه جاده  دیدم به یاد این شعر فرامرز دعایی افتادم  وزیر لب خوندم :

بنفشه گول بیرون بما به یاد باور تی عهده

بگوفتبی وقت بهار ایم تی ور با خنده....

ترجمه از گیلکی:

گلهای بنفشه بیرون اومده عهدتو به یاد بیار

که گفته بودی بهار میام پیشت با خنده....

 

باورتون میشه بنوشه ها در اومدن  این بوشون منو تا عمق  زیبایی طبیعت میبره چون زیبایی همیشه دیدن نیست گاهی بوییدنه گلهاست گاهی شنیدن نغمه هایی بلبل های وحشی  اخ که چقدر حالم خوب شده بهار اومد و من از بهار دوربودم  حالا توبهارم انگار بهار از اینجا شروع میشه  خیلی خسته ام خسته از سفر میرم بخوابم ...

 پی نوشت:عکس از خودم طبیعت زیبای سفیدرود  بهار۸۸

+ تاریخ | چهارشنبه دهم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۶ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

سلام

من از سفر برگشتم

1-با کوله باری از اندیشه!! با کوله باری از روزهای خوب !! از جاهای خوب!! مهم نیست کجا بودم!!  مهم اینکه وقتی اونجا بودم  پر از عشق بودم پراز ارامش پراز حس خوب و وصف  نشدنی و من عشق را صلح را خوشبختی را از دل  برای  همه جهان !!ارزو کردم .....

2-سکوت،ارمش،روح را فراتر از جهان میبرد و این پرواز روح انسان را  بر فراز واوجی میرساند که نمیدانم کجاست اما زمین نیست  و انگاهست که تو میبینی که جهان  از دور چقدر کوچک است و تنها کار کوچکی که از دست تو بر می اید این است که از فراز عشق بورزی....

3-چقدر جوامع و مردمان  ان  در محدوده های جغرافیایی و فرهنگی متفاوتند...انچه من از این  مردم برداشت کردم  قابل  گفتن نیست ...فقط  تصورش را بکنید هتلی را که 7000تومان برای هر بار مشتری اوردن به راننده های تاکسی میدهد .....و مراکز فروشی که اجناس را 3000تومان گران تراز بعضی جاها میفروشند انها یاد گرفتند از یک مسافر چگونه  بهترین بهره و سود را ببرند و کاری میکنند که  مسافرها قید سفر سال اینده را بزنند...چون خیلی کارهایشان تابلوست همه این را میفهمند.....دوبی چطور دوبی شد عرضون میفروشن فرهنگشون جذب گردش گره نه فراری دادن!!

4-کراوات میزنم گلوم داره خفه میشه!!تو ماشین نشستم منتظر دوستم بره شیرینی بگیره انگار کراوات و بد بستم چون بهم چپ چپ نگاه میکنن !!این شب کروات زدن الزامی بود!!

5-کوه میرم از این بالا شهر چقدر قشنگه  کوه  یه  علف هم نداره !! فقط خاک و سنگ دلم برای شیطان کوه تنگ شده اونجا سبز سبز اینجا خشک خشک!!ده سال پیش که اومده بودم  موقع صعود اب یادمون رفت مردیم از تشنگی

6-ده تا نمایشکاه کتاب رفتم رمان  ندارن نه مارکز نه .....شیش تا کتاب گرفتم...اما بهترینش  که به دستم رسید مرد داستان فروش  یوستین گاردر نوروژیه  فوق لعاده بود حتماً بخونین

7-بهم خوش میگزره  چون باید بگزره!!

8-خیلی عکس گرفتم اینترنت کنده نمیشه اپ کرد

9-یه شیشه گرفتم عشق سنج اگه کسی بگیره تو دستش یه مایه قرمزرنگ تیر میکشه  به سمت بالای شیشه  مثل ساعت شنی یه نفر گرفت تو دستش اصلاً  بالا نمیومد اما وقتی من گرفتم تو دستم  چنان فورانی کرد که همه خنده شون گرفت!!

10-عطر گل نرگس...روی شیشه نوشته بود وقتی بویدمش دیدم اصلاً بوی گل نرگس نمیده اخه کی میتونه عطر نرگسو تو شیشه بریزه ..برای احترم به گل نرگس یه شیشه خوشگل گرفتم...بعد  یه پیشی یه شیشه عطربهم هدیه داد که خیلی بوی گل نرگس میداد ..الان مخوام  این عطرو بریزم تو شیشه الماس نشان خوشگل...نمیدونم کی و چطور عطر گل نرگس رو تو شیشه میریزند به نظرم میکشنش چون عطر قرمز بود!!

+ تاریخ | چهارشنبه دهم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۵ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

 

بهار نزدیک است

ومن از بهار دور!!

حال هیچ فرقی نمیکند

چه نزدیک چه دور

بهار چه بخواهم چه نخواهم خواهد امد

واین بهار همان بهار پارسال است!!

شاید بهار هزارن سال پیش!!

این قصه دیروز امروز نیست

بهار می امد و من این را میدانستم

اما وقتی می امد که دگر به بودنش نیازی نبود

گلهای نرگس زجرشان را زیر یخهای زمستان کشیده اند

وحالا بهار می اید

دلمان خوش است

دوباره طلوع میکند

که دوبار جوانه خواند کرد

دوباره ظهور میکند

شور عشق در سینه های چلچله های وحشی

در شاخه های خشک و بی جان

در قلب های یخ زده ماهی های کف رود های سرد

واین هنر بهار است که شور عشق به پا کند

زمستان با تمام سرمایش

نرگس های باغچه مان را بیدار کرد

حال بهار چه میکند با این شور عشق ..

 

+ تاریخ | سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت | ۱ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

کمک کنید تا به گرسنگی کودکان پایان دهیم