زمرد سفیدرود | شهریور ۱۳۹۱
وبلاگ شخصی
عکس زیر در سال در سال ۱۳۶۵گرفته شده پدرم  در حال پارو زدن قایق در سفید رود به سواحل سفیدرود دقت کنید 

اینم عکسی که چند روز پیش گرفتم برای قدم زدن تا کنار سفیدرود از این تمشکزار عبور  میکنیم

 

این هم جاده ایه سر سبز عبور از چنین جایی برام خیلی لذت بخشه

-تپه های سرسبز و زیبای اطراف سفید رود

 

-این منم تصمیم  دارم برم کنار سفیدرود قدم بزنم

 

بعد از کمی راه پیمایی به استخرمون میرسم و این عکسو میگرم

-

 با رسیدن من شالی از دور به استقبالم میاد و همونطور که تو عکس میبینید خودشو برام لوس میکنه

-عکس زیر شالی رو در حال شیر خوردن نشون میده

و این لحظات زیبا رو شکار میکنم مهربانیشونو میبینید؟

مادر شالی بعد از به دنیا اوردن پنچ تا توله مریظ میشه و در حال حاظر جراحی شده و  توسط دام پزشک  در رشت  تحت مراقبته  شالی با این جسته کوچیک و بانمکش همه  سگهامونو زیر امر خودش قرار داده و تقریبا تمام سگها ازش حساب میبرن شالی همه سگها رو گاز میگره و استعدادهای فوق العاده ای داره بسیار باهوش و  زیرکه

این سگی که در تصویر میبینید مادر شالی نیست بلکه مادر خواندشه این دوتا علاقه خاصی به یکدیگر دارن

وقتی شالی کوچیک بود  تو دستم جا میشد دهنمو باز کردم که دندونامو بهش نشون بدم!!

 

این عکس منو به یاد سگهای کارتونی انداخته شالی یه سگ  کارتونی زنده است

 

 اردکها وقتی سایه شالی رو دور میبینن جرعت میکنن  از اب بیان بالا

-واین هم نمایی از استخر

 

در این تصویر شالی داره پای داداششو گاز میگیره به چهره داداشش دقت کنید

 

-و حالا وضع برعکس میشه

-

 و دعوا همچنان ادامه پیدا میکند

-تصمیم میگیرم از استخر به کنار سفید رود  بروم باید از این مسیر عبور میکردم

-

 

+ تاریخ | چهارشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۱ساعت | ۸ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

من از تبار رود خانه ام  طغیان نام کوچک من است زلالی سیرت من ...

ارام قدم بردارید

مبادا لگدمالم کنید

ویا گل الودم

 

 عکس های این پست رو امروز صبح گرفتم روزی که ...

من از تبار رودخانه ام

وقتی تصمیم میگیرم به دیدنش بروم

هیچ چیز جلویی رفتنتم را نمیگیرد

حتی اگر پایی برای رفتن نداشته باشم...

 این هم نمایی از جلوی باغمون عجب روز خوبی بود چون کنار سفید رود با دوستانی اشنا شدم  از تبار رودخانه

 

تاوان قدم زدن در کنار سفیدرود

میگذرد اما...

-وباز دیگری میاید...

 

پی نوشت :امروز لذت بردم که خراب بودن جاده نتونست برنامه  گردشمو مختل کنه  واقعا روز زیبایی داشتم  و این  وضعیت مشکل من نیست بلکه مشکل اوناییه که وظیفه دارند این مشکل پانزده ساله رو حل کنن خیلی دوست داشتم که امروز این عزیزان  با من در اطراف سفید رود قدم میزدند تا بیشتر به من خوش میگذشت

پی نتوشت:دوست من رامتین قربون مرامت برم داداش که با این لباس گلی با ماشین منو به خونه رسوندی

پی نوشت:از تبار رودخانه بودن یعنی  این...

+ تاریخ | سه شنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۱ساعت | ۵ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

قدم زدن

در یک راه

در یک مسیر

من وتو

هردو باهم

گاهی میبینمت

گاهی نمیبینم

گاهی فراموش میکنم که هستی

امانمیتوان انکارت کرد

وقتی غروب

برساحل رود

ایستاده باشم

تک و تنها

اگر چه بامنی

ای سایه سیاه!!

اما تواهم تنهایی همچو من تنها...

+ تاریخ | دوشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۱ساعت | ۸ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

آدم وقتی فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند .اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیبهایش هم هنر دیده میشوند و چرندیاتش هم حرف حسابی بحساب می آیند

 

سرم درد میکنه  چشمام تار میبینه شاید سخنی گزافه باشد که بگویم قلبم انقدر درد میکند که انگار خرد شیشه در سینه ام ریخته اند اخر خدای ....همیشه فکر میکردم شکسته شدن دلها افسانه است اما  همکنون احساس میکنم نیش  نیش  هایش را که عمق دلگرفتگیست و شاید عوارض انفولانزا   نگران من نباشید دوستان من به زودی خوب خواهم شد و این نوشتار در حالت توهم داروهایم نوشته شده است چون بیش از حد سکوت کردم اینها را نوشتم تا حرفی باشد میان دست نوشته های یک انسان (دکتر شریعتی) !! اصولاْ اینجا فقط من مینویسم ولی امروز میخواهم به همراه هم این سخنان زیبای دکتر شریعتی را با هم بخوانیم ....

 

اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند

اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند

اگر گناه وزن داشت
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد
تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی…
و من شاید کمر شکسته ترین بودم

اگر غرور نبود
چشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتند
و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان
جستجو نمی کردیم

اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمی کردیم

اگر خواب حقیقت داشت
همیشه خواب بودیم
هیچ رنجی بدون گنج نبود…
ولی گنج ها شاید
بدون رنج بودند

اگر همه ثروت داشتند
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید
تا دیگران از سر جوانمردی
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
اما بی گمان صفا و سادگی می مرد…

اگر همه ثروت داشتند
اگر مرگ نبود
همه کافر بودند
و زندگی بی ارزش ترین کالا یود

اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم…

اگر عشق نبود
اگر کینه نبود
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند

اگر خداوند
یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا
آن گاه نمی دانم
به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت

+ تاریخ | شنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت | ۴ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

 -

 

اینجا در دسترس نمی باشد!!

 

خیلی خیلی  متاسفم که اینگونه مینویسم بخصوص از هم محلی هام  اما چه کنم که به قول شاعر :ناله را هرچند میخواهم که پنهان برکشم...سینه میگوید که من تنگ امدم فریاد کن

به عنوان این وبلاگ نگاه کنید نوشته زمرد سفیدرود  بعد  در ستون  سمت راست نوشته  روستای چولاب زمردی بر ساحل سفید رود و این عکسهای زیبا از طبیعت سواحلش هم واقعاًزیباست اما غیر قابل دسترس!!

چندی پیش دوستان  بدون در جریان گذاشتن بنده به چولاب امدند و یک راست رفتند به سوی سفیدرود که عکسهایش را اینجا دیده بودند ماشینشان به دلیل خرابی جاده ها اسیب دید و....

روز بعد به اتفاق پیاده به سمت سفیدرود حرکت کردیم و با رهنمایی من به  این ساحل زیبا رسیدیم به شما پیشنهاد میکنم از سواحل روستای رشت اباد استفاده کنید اینجا  متاسفانه متاسفانه ومتسفانه دردسترس نمیباشد چون

برای رسیدن به اینجا امروز باید از جاده ای عبور کنید که ده سالی است درست نشده و نخواهد شد جاده ای که به دلیل عبور کامیون های شرکتهای شن و ماسه  بی شباهت به باتلاق نیست   به قول کسی که میگفت درد را از هر سو بخوانی درد است اینه نامرد را درمان میکند و درد همچنان درد است این حکایت دیروز امروز و فردانیست و اطمینان دارم که تا مرگ من  هم درست شدنی نیست!! در حالی که پدر گرامی نگارنده همین امروز 40کامیون شن روی این باتلاق ریخت هرچه میگویم بابا جان  بی خیال شو اما انگار فقط ما دوتاییم که نمیتوانیم بیخیال شویم 

چون بخشی از باغمان در کنارسفیدرود هست ناگزیر برای رفتن به باغ باید از این جاده عبور کنیم این هفته به حدی جاده خراب بود که حتی با چکمه هم نمیشد ازش عبور کرد در نتیجه بابا جان حاجی ناپلئون!! وسط جاده ایستاد و به هیچ کامیونی حق عبور نداد در این شرایط به هیچ شرطی جز درست کردن جاده قانع نشد و روی حرفش ایستاد..واین ایستادگیش با اینکه خیلی برایش هزینه داشت اما خیلی چیزها به ما فهماند که  برای گفتنش هیچ زبانی اختراع نشده!!

درباره عکس:ماهیگیر کیسمی در حال تور انداختن :

 

همان..

باید خندید و من میخندم

و خورشید در دستانم غروب میکند .....اما دوباره افتاب میشود!!

 در شهری که خورشید را به قیمت شمعی نمی خرند ،پروانه شدن یعنی تباهی !

"دکتر شریعتی "

 

 اینو فک کنم قبلا دیدن نیاز به توضیح نداره گذاشتم برای یاد اوری..

 

سواحل زیبای رشت اباد به جاده کناره سفیدرود نگاه کنید چولاب هم قبلا اینگونه بود

 

اب نباشد خاک هست!!

-

 

+ تاریخ | چهارشنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت | ۱۰ ب.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

 

وهمش سبز و سبز اینجا واقعا زیباست اگه اومدین شمال تله کابین و بام سبز لاهیجانو از دست ندید عکسو هفته قبل گرفتم

 

 

 قلیونی برفراز یک شهر من عاشق طعم نعناش هستم  یه شب  خونه دوستم مهمان بودم  رو ایوان تا نصف شب اینقدر جوجه کباب  خوردیم که حال بلندشدن و جمع کردن سفره رو نداشتیم و قلیون که اماده شده  دیدم که تنباکو کمه از رو سفر یه کم دلار که نوعی سبزی خردشده با نمک هست وما باخیار و ماست میخوریمشو برداشتم ریختم تو قندیل بعد پک زدم وایی عجب طعمی میداد  از این اختراع کلی کیف کردم ولی نمیدونم باید کجا ثبتش کرد !!

 

 این هم قهوه خانه روستا

 

من و دیوار عشق!!!

 

این دوتا پسر داییم و دوتا جوجه هاشون همون کاری رو میکنند که من وقتی کوچیک بودم  انجام میدادم!!

 

انتهای یکی از  کوچه های روستا کاش همه بن بست ها به اینجا میرسید!!

+ تاریخ | یکشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت | ۱۰ ق.ظ نویسنده | بهزاد سواری🌱 |

کمک کنید تا به گرسنگی کودکان پایان دهیم