|
وبلاگ شخصی
|

ادم هرچه قدر هم قوی باشد
هرچقدر هم امیدوار
از اینده خود اگاه نیست
از فردای خود و لحظه هایی که خواهد امد
این هفته های گذشته پردرد ترین لحظه های زندگیم بود
لحظه هایی که فقط باید درد میکشیدم برای درمان
و هنوز هم این درد درمانی ادامه دارد
و دکتر ها متفق القولند که این بیماری فقط با جنگیدن با درد درمان میشود نه دارو
و من تا اینجا خیلی درد کشیدم دردی که بخشی از تکاملم خواهد شد
اما گاهی انقدر شدید شدید شدید میشود که فریاد هم برایش کم است
از خودم تعجب میکنم
از ادمی که کوه را جابجا میکردحالا دو قدم را هم نمیتواند بردارد
ادمی که اینقدر تحمل دارد
ادمی که کوه درد میکند
وای که چقدر از درد نوشتن سخت است
وچقدر ادم واژه کم می اورد
زیرا هرگز نتوان بیان کرد
چطور؟
۸کارد در سینه ام فرو کرده اند
سپس دورش را زنجیر بسیته
اما در این زمان امید ها و دلگرمی های شما دوستان بود که امیدم میداد
و از ته دل از همه شما ممنونم
ببخشید که نمیتونم کامنتهاتونو پاسخ بدم
تایید هم نمیکنم
میذارم خوب شدم جواب بدم
از غیبت طولانی ام نگران نباشید
دارم میجنگم
برای روزهایی که شادتر سلامت تر قوی تر و امیدوارتر و صبورتر و بردبارتر و ...باشم
خیلی کارهای ناتمامی دارم که باید انجامش بدم فعلان ویرانم تا کاخی باشکوه تر بر این ویرانه ام بسازم و میدانم نمیشود از درد گریخت چون هرچه بیشتر بگریزی بیشتر دنبالت میکند
باید بجنگم برای پیروزی
چون از تبار رودخانه ام ...