|
وبلاگ شخصی
|
وقتی که دردت تمام میشود رها میشوی و ازاد تازه میفهمی زندگی چقدر زیباست و سلامتی چقدر شیرین است تازه میفهمی با یک تنفس چگونه میتوان مست شد چگونه میتوان همیشه لبخند به لب داشت و از ته دل خندید چقدر ازادی خوب است ازادی از چنگال درد حالا این درد هرچه که میخواهد باشد مهم این است که من اورا شکست دادم وپیروز شدم و خیلی چیزها که فراموششان کرده بودم یادم امد
یادم امد بیشتر دوست داشته باشم و عشق بورزم چه سرزمین خشکیست قلبی که نتواند عشق بورزد یادم امد که هر لحظه از زندگی فرصت بی نظیریست که پروردگارمان به ما داده تا در ان لحظه زندگی کنیم دوست بداریم عشق بورزیم و ستایش کنیم و هر روز زیبایی های جدید را کشف کنیم یادم امد که تپه های سبزتری هم هست که باید روی ان نشست در صبحگاهی مه الود و عمیق ترنفس کشید و به بیشه های پایین دست نگریست یادم امد دریایی هست که ساحلش انتظارم رامیکشد تا بر روی ماسه هایش بنویسم all love یادم امد دشتهایی هست که گلهای شقایش برای دیدنم لحظه شماری میکنند چرا که پروردگار انها را برای من افرید یا دم امد میتوان بخشید صبور بود و تحمل و فراموش کرد یادم امد زندگی فرصتی است بس کوتاه پس باید بیشتر عشق ورزید بیشتر مهربانی کرد یادم امد تا چقدر میتوان انسانهارا دوست داشت و چقدر میتوان قلبها لبریز از عشق کرد یادم امد میتوان ساعتها به اواز عاشقانه پرندگان گوش سپرد یادم امد در زمستان هم میتوان شکوفه کرد و گل داد این را نرگسها به من امو ختند
![]()
![]()
درباره عکس:من تورا چاق میکنم تو مرا لاغر!!
گاهی ما در زندگی چیزهایی به دست می اوریم و یا پیدا میکنیمش که خیلی برایمان ارزشمندند و گاهی به مرور زمان این چیزهای ارزشمند را گم یا فراموش میکنیم...این چیزهای ارزشمند گاهی یک کتاب...یک هدیه..و یا یک دوست خوب میتونه باشه واین اخری جزو با ارزشمند ترین چیز هاست ....وقتی گمشان میکنیم تازه میفهمیم که انها چقدر ارزشمند بودند بعد یا فراموششان میکنیم یا در انتظارشان مینشینیم یا میرویم تا پیدایشان کنیم ...
من از اون دسته از ادمها هستم که گم کرده های زیادی دارم شاید صدها و شاید هزاران....
پی نوشت۱:
آنچه که هست
مرا بیادِ
آنچه که نیست
می اندازد
( بیژن جلالی )
پی نوشت ۲:
ما معتادِ همیم، خیال میکنیم عاشقیم.
( قسمتی از دیالوگ فیلم حکم - کارگردان : مسعود کیمیایی )
پی نوشت۳:
هنوز هم منتظرم
وسط یک شب بارانی ...
بیدارم کنی و بگویی
چیزی نیست ...خواب دیدی (عباس معروفی)
اخر نوشت:همین پریروز کیفمو گم کردم با هفتاد هزارتومن توش!!

گلها را نچینید!!
نرگسهارا
لاله هارا
و مینای دشتهارا نچینید
ما به عشق گلها زنده ایم
ما به عشق یاسها زنده ایم
و ان زمانی که من از درد به خود میپیچیدم و تمام جسم و جانم میسوخت دوستانی از جنس گلهای دشتها از جنس بهار وبه زلالی جویبار و قلبی لبریز از عشق هر لحظه امیدم میدادند تا درد را تحمل کنم گلهایی چون مینا که میدانم در برابر قلب پاکش چقدر حقیرم ٰلاله عزیز که قلبی سرشار از عشق دارد و همیشه در حمایت ماست اگر محبت های او نبود نمبدانم اکنون بر من چه میگذشت واز تمام دوستان دور و نزدیک که با حمایت خالصانه و همدردی دوستانه امیدم دادند دوستان من شما در قلب من جاودانه اید و از اینجا از ته قلبم برایتان عشق میفرستم و ارزو میکنم بتوانیم همه بیماری ها را درمان کنیم درونمان را از بدی ها پاک کرده و دریچه قلبمان را به سوی عشق شادی ارمش و زیبایی بگشاییم در اینجا وظیفه خود میدانم از شما دعوت کنم در حمایت از سوگند باشید او هم اکنون به حمایت ما نیاز دارد برایش سلاتی ارامش و بهبودی ارزو میکنیم
این هم قسمتی از عشق که از دوستان به واسطه لاله عزیز به من رسید و روشنم نگه داشت :
bahatim doostam, tanha nisti
doostam hameh dar hemayatet hastim, hodoode 100 nafar haim lahze dar hemayate to hastan ke doreye shafat ro kamel koni, smsi ke beheshoon dadam Doostam in sms male toe, farin fetestade, yeki az bacheha:
Baraye behzad khoshalam va bishtaraz un baraye qalbhai k bekhatere roshde ham istadan. be behzad begid qalban bahasham va khoshalam k darA@ø@¡Ξ%$@(ro barat CFG
Va javabaye injoori:
Ok laleh joon man hemayatam ro elam mikonam
حتما .
کل وجود در حمایت بهزاد برای شفا و آرامش
.
Va injoori:
Omidvaram be zudi salamati ro tajrobe kone.
Doostam, smseto ferestadam baraye bacheha, bazi javaba inast:
خیلی خوشحالم.حتما ادامه میدیم
Doostam ya aalameh dige sms hast ke gijet mikonam befrestam, faghat nemooneha ro barat ferestadam ke bebini tanha nisti, hamin lahzeh, sinergy baraye shafa va arameshet hastim va doostat hame dar hemayatetan, cho uzvi be dard avarad roozgar, degar uzvha ra namanad gharar, por az noor va eshgh bashi farzandeEEFHFE forward mikonam, bahatim, tanha nisti khoda, bahatim
Emshab dar halgjeye eshghemoon boodi, va bacheha hame soragheto gereftan, salam va eshgheto beheshoon resoondam
In sms ro az tarafe to zadam, ba mabnaye goftat:
Bacheha, in sms behzade, goft khabesh bord va vaghti bidar shod behtar bood, ta 24 saate bad sinergymoon ro hefz mikonim, fadaye hamegi:
ممنونم خيلي ممنونم خيلي زياد از همتون من بهترشدم خيلي بهتر
In:
Khoshhalam ke behzad behtare
In:
مرسی خبر خوبی بود
Ina ashkamo dar aworde, hame dar hemayatetim doostam:
Khodaya,khodaya shokret. Ma hastim..
. Inam hast:
In ghashangtarin khabare emroozam bood.kheili khoshhal shodam
Inam male toe:
شکر خدا.بهش بگو هستیم
:
Mersi az khabare khobet Laleh jon. Motmaenam hamechi aali pish mire
Inam yeki digeh:
Mersi az khabare khobet Laleh jon. Motmaenam hamechi aali pish mire
Inam:
خوشحالم ما هم چنInam:
خوشحالم ما هم چنان درఀ
Va in:
من در حمایتش هستم
Va in:
به بهزاد بگيد براش دعاميخونم .متشکرم
Va inam male toe:
Ok.hatman.behesh begid ke man dar hemayatesh hastam.thanks
Va injoori:
Az khodavan hameye nikiharo wasash arezu mikonam.
Va injoori:
Chashm , in eshgh va hemayaye goroohimun chenan ghodrati dare ke man motmaenam behzade aziz sarshar az noor va eshgh mishe.... Hatman :-)
Va injoori:
Omidvaram be zudi salamati ro tajrobe kone.
Va injoori:
Hastam ba nahayat enrji va eshgh
Va injoori:
حتما لاله جون.
کل وجود در حمایت بهزاد برای شفا و آرامش
Va javabaye injoori:
Ok laleh joon man hemayatam ro elam mikonam.
ye aalameh pasokhaye intori oomad ke dar hemayatet hastan:
. Man dar hemayatesh hastam
Ye aallaaameee az in sms oomade:
Khodaro shokr
..................................

پسرک صبح ها با نوازشهای مادر بزرگ از خواب برمیخواست صورتش را میشست و به اشپزخانه میرفت در اشپزخانه سفره صبحانه پهن بود پدر بزرگ نان داغ گرفته بود و مادربزرگ هم چای دم کرده بود پسرک از همان کودکی عاشق خانه پدر بزرگ بود عاشق حیاط سرسبزش عاشق همه چیز ان خانه معمولاً خیلی کم به خانه خودشان میرفت بیشتر در خانه پدر بزرگ میماند
پدر بزرگش گیله مرد بود مثل همه گیله مردها سحر خیز و سخت کوش معمولاً پسرک وقتی اماده میشد به مدرسه برود پدر بزرگ هم برای رفتن به مزرعه اماده میشد ظهر وقتی از مدرسه می امد نهار اماده بود سفره بزرگی بهن بود بر روی ایوان و تمام خانواده نهار را خانه پدر بزرگ صرف میکردند پدر بزرگ تا اماده شدن سفره رادیو گوش میکرد و خیار و گوجه پوست میکند در این هنگام پسرک نه ساله به دستهای پر چروک پدر بزرگ نگاه میکرد به ناخن های پاهایش به چین و چروک صورتش بعد به دستان کوچک و لطیف خود خیره میشد روزهایی را که پدر بزرگ در باغ و مزرعه مشغول کار بود به یاد می اورد پدر بزرگ با همان دستانش مزارع و باغهای زیادی را اباد کرده بود بعد از نهار پدر بزرگ سیگارش را روشن میکرد رادیو از طالب میگفت پسرک نمیفهمید طالبان یعنی چه احمد شاه مسعود کیست؟ از کسی هم هم نمیپرسید اما میبشنید که رادیو از این جملات زیاد حرف میزند و اینها در خاطرات پسرک ماند مثل همان شبهایی که همه جمع میشدند تا سریال پدر سالار را از تلوئزیون سیاه و سفید توشیبا نگاه کنند همیشه هم در این موقع پسرک به معنی پدر سالار می اندیشید بعدها پسرک بزرگ شد کتابی خواند به نام پاییز پدرسالار
پسرک بزرگ شد و پدر بزرگ پیر اما همچنان به مزرعه میرفت اما سر انجام زمانی رسید که نتوانست به مزرعه برود و از همان زمان بیمار شد زیرا نمیتوانست دوری بوی شالیزار و سرسبزیش را تاب بیاورد و در روزی که اسمان ابی ابی بود پدر بزرگ رفت و پسرک را با انبوهی از خاطرات تنها گذاشت-روحش شاد و یادش جاودان

پی نوشت:متن زیر پیام خصوصی یکی از نوه های پدر بزرگ :
*یاد تمام صبحانه های صبح زود توی اون آشپزخونه کوچیک و نون روی آلادین و دور همی نوه های پدر بزرگ بخیر چه شاد و بی خیال بودیم همه و به اقتدار و قامت صاف نشسته
پدر بزرگ خیره می شدیم و به دود سیگار کنج لبش نگاه می کردیم (یادته بهزاد )
*یاد تمام تله های دست ساز پر از چل توی حیاط خونه پدر بزرگ بخیر و نقشه کشیدن برای انداختن همدیگر توی اونا (یادته بهزاد)
* یاد روی خوشه های برنج عقب تلر نشستن اونم زمانی که پدر بزرگ بایک کلاه حسیری بزرگ مشغول بردن ما به خونه بود بخیر ( یادته بهزاد)
* یاد تمام سفره های بزرگ خونه پدر بزرگ توی ایون و دور همی همه نوه ها و دختر و پسر ها و گوش کرده به ماجراهای جالبی که پدر بزرگ با هنرمندی و جذابیت تموم تعریف می کرد هم بخیر ( همیشه دلم برای اون روزا تنگ می شه )
جواب:همش یادمه حتی بوی توتن سیگار پدر بزرگ به مشامم میخوره بوی نون بوی نفت چراغ الادین بوی خوشه ها و لیزی چل(خاک باران خورده )بوی کته همهمه سر سفره بوی باقلا خورشت صدای افتادن سطل درچاه و....همه یادمه
عکس بالا خونه پدربزرگ(پدری)من هست دوستان خیلی علاقه مندند بودند عکسی از این خونه بزارم

روزهای که مریض هستم گاهی با دوستان میرم بیرن تقریبا همه جاهای اطراف رفتم
و این هم از دریا

ماهیگرها مشغول ماهی گیری هستند

بنجره ای برای دیدن
پنجره ای برای شنیدن
برای من یک پنجره کافیست .................
این چشم انداز از پنجره اتاقمه هر صبحاز روی تخت بدون اینکه سرمو تکون بدم از همین زاویه به گلهای پشت پنجره خیره میشم

جاده زیبای بندر کیاشهر

-تصویر بالا من هستم روی الاچیق مزرعه ای که اکنون به رویاها پیوست
-عکس پایین یکی از استخرهای چولاب

-اخرین سربازان ارباب!!


رشت اباد در زمان حکومت صفویه خرم لات نام داشت امروز نام لات در حاشیه سفیدرود از روستای خرم لات گرفته شده ...حال چرا خرم لات نام رشت اباد را بر خود نهاد ؟
روزی غزل ازون گویا طغیان میکند و رشت اباد (خرم لات)یعنی دوراه لولمان به طرف حمام قدیمی تا کیسم هجوم و دهکده دکوچک رشت اباد(خرم لات)را با خود میبرد
بعد ها دوراه رشت اباد به طرف چولاب و ابراهیم سرا و سپس استانه وصل شد حال چرا خرم لات رشت اباد شد ؟چون شغل اصلی مردم ان بافتن رشته ابریشم بود بنا بر این این روستا به رشته اباد یا بافتن اباد معروف شد نا گفته نماند رضا دشاه پل بزرگی بر روی رودخانه سفیدرود زد و این جاده فعلی را به استانه وصل کرد
ابادی رشت ما ز، رشت اباد است
افسوس که این خراب و ان اباد است
پی نوشت:گمان میرود خرم لات قبل از صفویه از لولمان تا تازه اباد استانه اشرفیه امتداد داشته و در طول تاریخ به دلیل طغیانهای پی در پی و رانشهای زمین نابود میشود و دشتی را که در گذشته سرزمین خرم لات بود امروز لات مینامند
موضوع مرتبط:تتاریخ روستای چولاب
از همه شما ممنونم دوستانی که امیدم دادند تا دو.باره ترمیم شوم صبرم دادند که شلاق های زجر را تحمل کننم و برایم سلامتی و سر سبزی ارزو کردند دوستانم اکنون حالم نسبت به قبل بهتر شده شبهای درد به پایان رسیده ود یگر حس شمعی را ندارم که در حال سوختن است بلکه اکنون احساس درختی را دارم که در استانه جوانه زدن است
هنوز توان راه رفتن و ایستادن ندارم اما به زودی خواهم ایستاد و خواهم رفت به بیشه ها به تپه ها و جنگلها روزهای بیشتری را در کنار دریا سپری خواهم کرد زیرا احساس میکنم روحم بیش از هر زمانی تشنه دریاست
پ.نژ:عکس بالا من هستم روی پله های تلار خانه پدر بزرگم
پ.ن:دو تا از سگهام از جمله شالی فوت شدند